این ره ، به عشق روی تو آغاز کرده ام
اصلا ، ز شوق کوی تو پرواز کرده ام
دیدی سریر حجب و حیاء مانع ام نشد
اسرار دل گشوده و ابراز کرده ام
اصحاب غصّه ، ذکر تو را بانک می زنند
من عاجزانه ، نام تو آواز کرده ام
گم گشته ام ، به کوچه و بازار سرنوشت
با یاری تو ، بابِ رها باز کرده ام
همگام با جماعت نیکو خصالها
مصداقهای سوز دلت ، ساز کرده ام
دیگر گریز می زنم از حصر ما و من
شاید ، مقام بندگی احراز کرده ام
آیا شود ، بگوش (مهاجر) صلا دهی
با اذن حق ، اراده ی اعجاز کرده ام
** علی اکبر پورسلطان (مهاجر) **
نظرات شما عزیزان:
عماد 

ساعت1:27---6 مهر 1391
دستتان درد نکند
صالح 

ساعت1:02---26 شهريور 1391
اشعار مهاجر جدا زیباست